تنفس صبح
بیا به فکر تمدن باشیم
وقتی تابوت شهید نمی آید!
این همه خون حجامت ملّت بود
تا حاج آقا همچنان
به تسبیح شاه مقصودش بنازد
و با تلفن زیمنس
معامله کند
و گاه که هوس تمدن به سرش زد
به فرنگ برود
و از شب نشینی هایش فیلم ویدیویی بگیرد
تا اگر نانش آجر شد
آجر را گران تر از نان بفروشد!
این همه خون حجامت ملّت بود
تا یک موی سبیل شاپور خان
سه دانگ فلان بانک باشد!
...
راستی چرا بعضی
از سادگی انقلاب سوء استفاده می کنند؟
...
همسایه بغلی ما شخص شریفی است
با هشتصد متر بنا
به دنیا اعتقاد ندارد
...
هر وقت جنگ جدّی می شد
به جبهه می رفت
و یک تغار آب پرتقال تگری می خورد
او از خدا چند هزار رکعت طلبکار است
و خاطر خواه جیبهای برآمده است
بی خبر از همه جا
برای بنیاد نبوّت صلوات می فرستد،
و گاه مارکوس را محکوم می کند
تا سیاستش عین دیانتش باشد!
...
بگذارحاجی آقا برای امام حسین(ع) بوقلمون بکشد
و مرغ کوپنی
برایش واژه ی خنده داری باشد.
بگذار صغری سر بچه هایش را
با سیراب و شیردان گرم کند،
زینب همچنان پیه آب کند،
مادر سه شهید دق کند،
امام خون دل بخورد،
حلیمه به خاک سیاه بنشیند،
و حاجی آقا صیغه چهاردهمش را بخواند!
خدایا! به ما اسلام ناب آمریکایی عطا کن
تا از هر اتّهامی مبرّا باشیم!
از کتاب: قطار اندیمشک، علی رضا قزوه، ص30 نظرات شما عزیزان: شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: 10:27 :: نويسنده : سحرحیدری
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||
|